روشاروشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

روشا جونم

روشا داره بزرگ میشه

5 ماهگیت که خیلی زود گذشت و تغییرات زیادی هم کردی .... اگوووو ابو اومه خلاصه از این دست لغات که مخصوص به خودت هست. 5ماه و نه روزت بود که یه دندون کوچولو جوونه زد از لثه ت اینقدر ذوق کردم فقط میبوسیدمت فکر نمیکردم زود دندون در بیاری. غلت هم که نگو عشق به پهلو غلط زدنی ولی وقتی خسته میشی کمرتو میدی بالا که منو بلند کنین. روشا این روزها خیلی وابسته شدی و من تا 2/30 ظهر سرکارم و وقتی هم میام خیلی خسته ام اخه کار مامانت درست نشد و به اجبار باید برم منطقه 18 خیلی غصه میخورم از این که زمانی رو که باید در اختیار تو باشم پیشت نیستم ولی اجازه مرخصی هم ندارم . کم کم بدون کمک میشینی الان که اینو واست می نوی...
9 آذر 1391

چهار ماهگی

چهار ماهتم تموم شد و ما همش این ور اون ور بودیم. این دفعه که  واکسن زدی تب کردی و خیلی بی قرار بودی منم پا به پات تا صبح نشستم. فرداشم تو مراسم عقدکنون داییت همش خواب بودی گلم. روشای من خدا کنه کارم درست بشه که امسال همین جا بمونم خیلی سخت میشه برم یه منطقه دیگه چون تنهام و کسی نیست صبح ها تورو بهش بسپارم واسه همین میخوام با هم بریم مدرسه. فردا هم قراره بریم که یه سری کارای عقب مونده رو انجام بدیم. زودتر میرفتم سر کار بهتر بود. فندق من میدونستی که کولیکت دیگه کاملا خوب شده؟! الان دیگه به لبخند اکتفا نمیکنی قهقه میزنی خدارو شکر میکنم به خاطر تو........... همین الانم دارم گهوارتو تکون میدم بس ک...
8 مهر 1391

شیطونک

پنج شنبه رفتیم دکترت و خداروشکر همه چی اکی بود وزن 5100 و قد55cm دوست داشتم یکمی تپل تر بودی ولی دکتر گفت خوبه و نیازی به کمکی نیست.هنوز خوابت منظم نشده در واقع بیشتر از 3 ساعت نمیخوابی و من شبها داستان دارم باهات...... جدیدا که تو گهوارت میذارم جیغ میزنی و فقط میخوای تو بغلم باشی دوش ندارم دیگه از دستت .کلمات جدیدی هم یاد گرفتی″ اوگو / اوووووووو......... به زور میخوای باهام حرف بزنی. واسه اینکه به کارام برسم میذارمت   رو تشکت و از اشپزخونه باهات حرف میزنم تو همسرتو میچرخونی نگاه میکنیو کلی واسه خودت ذوق میکنی. اخه فسقلی چرا منو  اینهمه مچل میکنی؟!!!! مامانی دستت درد نکنه اخه هفته پیش ...
23 مرداد 1391

فرشته من

دخترم یاد گرفتی صداهای مختلف از خودت در بیاری ...... اینقه رو  همیشه میگی. هر حرفی میزنم از ته گلوت به زور میخوای تکرار کنی     و هر حرفی که تو میزنی من تکرار میکنم. کلی واسه خودت ذوق  میکنی. الان که 74 روزته به محض اینکه از پیشت میرم گریه میکنی و وقتی دارم کارامو میرسم همینطور با نگاهت منو دنبال میکتی. خلاصه باید جلو چشمات باشم . روشا مامان عاشقه حموم رفتنه و وقتی اب  بازمیشه کلی میخنده. فرشته من این روزها با تو خیلی احساس  خوبی دارم......... ...
11 مرداد 1391

انتظار

ر وشا خانومی 10 روز دیگه میای تو بغل مامانی. واقعا دیگه طاقت ندارم. راستی بیمارستانو عوض کردم و قراره تو سپیر به دنیا بیای ساعت 6  صبح باید اونجا باشیم. خاله شیما هم دیشب زنگ زد با اینکه از ما دوره ولی دل تو دلش نیست. همه منتطر تو هستیم ...
26 تير 1391

اخرین روز کارکردن

فردا 26 اردیبهشت اخرین روز کاریمه و از پس فردا چهارشنبه تا یکشنبه که قراره به دنیا بیای استراحت میکنم یعنی 4 روز! ببخشید عزیزم ولی تو هم باهام همکاری کردی عشقم ازت ممنوم.امروز خیلی وروجک شده بودی مرتب تکون میخوردی. همه چیز اماده است تا تو بیای یکمی استرس دارم میدونی از عمل و سزارین و اینچیزا میترسم. خدا کنه سریعتر تموم بشه. عزیزم هر شب خوابتو میبینم همش نگرانتم. راستی میدونی وقتی بابات باهات حرف میزنه وول میخوری؟ دایی نیما هم از ذوقش نمیدونه چیکار کنه. دوست دارم ...
26 تير 1391

روزهای سخت

عزیز دل مامان میدونم که داری اذیت میشی. برای خودمم سخته این روزها ولی باید کارنامه بچه هارو بزنم و تا 3شنبه تحویل بدم. دارم روزارو میشمرم تا  3شنبه بشه و دیگه نرم این چهار روزه اخر بیشتر   استراحت کنم. عزیزم دیشب نذاشتی مامانی بخوابه میدونم که دیگه خودتم طاقت نداری. امروز روز مادره و همه تو مدرسه این روزو پیشاپیش بهم تبریک گفتن. تا نیای تو بغلم باورم نمیشه مامان شدم................     ...
26 تير 1391

یه روز مونده تا اومدنت

بالاخره تموم شد و فقط یه روز دیگه مونده تا ببینمت.  بعد از 9ماه انتظار بهترین لحظه زندگیم رسید.  فردابعد از ظهر ابجی و مامان بزرگت میان تا چند روز که کمکمون کنن. چقدر دوست داشتم که مامانخودم بود تا روی ماهتو ببینه دیشب خوابشو  دیدم والان خیلی احساس خوبی دارم. فندقکم تو  بهشت حتما دیدیش. فندق مامان دیروز اهنگ لالایی واست گذاشتم و خوندم و تو تکون میخوردی .شاید فردا نتونم بیام واست بنویسم فقط بدون خیلی خوشحالیم هم من هم بابایی و دیگه طاقت نداریم تا ببینیمت. یه ذره استرس دارم نمیدونم قراره چه بلایی به سرم بیاد همش میارزه به دیدنت و در آغوش کشیدنت. بوووووووووووووووو...
26 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به روشا جونم می باشد