روشاروشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

روشا جونم

دو سالگیت مبارک

عزیز من هر روز شیرین تر از دیروز میشی و دیگه تمام کلمات که هیچی جمله ها رو هم میتونی بگی به من میگی مامان ایدا یعنی مامان شیوا  میری میای میگی بغل مامان اییدا بندازی یعین میخوام بیام بغلت اینو از همون شعر تاب تاب عباسی یاد گرفتی شده تکیه کلامت. شب که میخوابی یعنی خوابه خوابی میای چند تا بوسم میکنی بعد میخوابی منم خیلی بهت وابسته ام. ایشالله 120 ساله شی عزیزم امسال میخواستم تولد انچنانی بگیرم هم مدیر مهد و هم بقیه مامانا رایمو زدن که هنوز کوچولویی و زود خسته میشی و لذت نمیبری واسه همین یه تولد کوچولو خونه مامانیت و یکی هم خونه ماسو همون خاله من گرفتیم. تا موقع خواب میگفتی تللد مبارته...........         ...
11 خرداد 1393

21 ماهگی

متاسفانه من نرسیدم که از بزرگ شدنات و شیرین کاریهات بیام بنویسم ماشالله هر روز به دایره لغاتت افزوده میشه ولی من عاشق اینم که میگی دوجه یعنی گوجه از بس دوست داری.......تمام کلمات رو تقریبا میگی حرف ش ل رو هنوز نمیتونی تلفظ کنی. تو خونه راه میری به بابات میگی امیییینه......روشا جونم هفته بعد 15 اسفند باید بریم واسه کشیدن اون 4 تا دندون جلوییت که از بس شیر شب خوردی کاملا پوسیده شده و راهی جز کشیدنش نیست ترسم از بیهوشی هست خیلی کوچولویی اعصاب ندارم الان تقریبا دو هفته هست از شیر شب کرفتمت. خدا کنه سریعتر تموم شه. ببخشید که تو این پست عکس نذاشتم همش تو دوربینه بذار عملت تموم شه عشقم دیگه میام کلی از عکساتو ...
6 اسفند 1392

18 ماهگی

روشا جونم هر روز شیرین تر از قبل میشی خیلی کلمات مثل دایی/عمه تخت/دست/آبه/به به/آخ و.........میگی. ولی چه کنم که مهد خیلی بهت سخت گذشت جوری که از مهر همش مریض بودی واسه همین این هفته مامانیت اومد و 2 روز نگهت داشت تا فقط چهارشنبه بری فعلاآذر رو اینطوری کنیم تا یه کم جون بگیری. روشا گوگولی چرا همش هرچی میشه میگی بابا؟ انگار من ادم نیستم منو فقط به می می میشناسی چپ و راست بابا بابا......این هفته هم که میری و واکسن میزنی خدا تب نکنی تازه خوب شدی قربونت برم بی نهایت دوست دارم. دوست دارم یه چی بشه دیگه نرم سرکار تا اون اشکاتو موقع جدایی نیبینم یا ذوق و گریه قاطی رو وقتی میام دنبالت خیلی اعصابم خورد میشه ...
27 آبان 1392

باز امد بوی کار مامان...........

نازدونه من پس فردا یعنی دوم مهر کار من شروع میشه و تورو صبح 6/30 باید بذارم مهد ولی سه روز در هفته هست وتو یواش یواش داری عادت میکنی.روشا نمیدونم چرا این روزها اینقدر جیغ میزنی اونم بنفش کلا گوشام دیگه نمیشنوه امروزم دعوات کردم تو هم محکم بغلم کردی و ترسیدی الهی بمیرم معذرت میخوام دست خودم نبود.... این روزها هم استرس دارم و هم عصبی شدم .اینم میگذره یکی یک دونه تو رو برای اولین بار بردیم دریا ولی همش گریه کردی خیلی خسته بودی نه به تو خوش گذشت نه به ما بعدشم موقع برگشت کلی حالت بد شد دیگه تصمیم گرفتیم یه روزه جایی نریم.... دندون هم پشت دندون داره در میاد ولی از شدت درد کاسته شده. عشقم تو همه چیز من تو این د...
1 مهر 1392

15 ماهگی

دیگه واسه خودت خانومی شدی و یکی یکی پشت سر هم دندونات دارن درمیان. با اسباب بازیهات هم بیشتر بازی میکنی مخصوصا به برج سازی علاقه داری نکنه میخوای مثل بابات بشی؟؟؟؟ چند روز دیگه میذارمت مهد تا با محیط اونجا بیشتر عادت کنی فقط 3 روز میمونی گلم البته تا برسم 4 میشهههههههه. من دیگه ترجیح میدم  خونه رو مرتب نکنم چون یک دقیقه بعد همه چی رو بهم میریزی مخصوصا کشوی لباسها و کابینت اشپزخونه تازه الان یه ذره بهترشدی رفتی کشوی لباستو دراوردی توش نشستی و بعدشم جیش زدیییییییییی       ...
10 شهريور 1392

اولین سالگرد تولدت مبارک

عزیز دلم تولدت مبارک ایشالا 120 ساله بشی .ماشاالله واسه خودت خانومی شدی و بدو بدو میکنی البته همچنان بهم می   چسبی واز وابستگیت کم نشده....10 تا دندونات کامل شدنو 2 تای دیگه هم جوونه زده. دنبال بازی و قایم موشک و بازی با سیم وکنترل تلویزیون از بازیهای مورد علاقته .البته یه مامان تنبل هم داری که دیر به دیر میاد اپ میکنه راستی بردیمت اتلیه  واسه تولدت و کلی عکس خوشگل گرفتیم اونا هم خوششون اومد و عکساتو تو سایتشون گذاشتن           د د ختر خنده روی من کیفیت عکسها زیاد خوب نیست چون سایزشونو دستکاری کردم  روشای مامان ببخشید رو بقیه عکسات ک...
3 تير 1392

اولین سیزده بدر روشا

چقدر خسته بودی ولی دوست نداشتی از تاب پایین بیای!    قربون اون نگاهت بشم     روشا و دایی نیما  اینم من و عشقم  دخترم با وابستگیه شدیدت چه کنم؟ وقتی از سرکار میام با مانتو میشینم تا اروم بشی کی میشه این چند هفته هم سریعتر بگذره تا تمام وقتم مال تو باشه..... دوستت دارم   ...
25 فروردين 1392

بازگشت دوباره من

اخ عزیز دلم مدت زیادی هست که نمیام چون اسباب کشی داشتیم و منم همش سرکار بودم و کلا اینترنت هم نداشتیم. یه بار هم که اومدم کلی مطلب هم نوشتم ولی پرید! اووووووه تو خیلی تغییرات زیادی کردی  چهاردست و پا/ ماما بابا / بلند شدن و راه رفتن به کمک مبل و  میز/ 6 دندونی شدن و............... عزیزم با همه اینا کلی ذوق مرگ شدم و  کیف کردم .  رقصیدن و تکون دادن هم جای خود راستی شاگردام کلی واست عیدی خریدن حیف که راه دوره و نمیتونم که ببرمت ولی با همون عکست هم حال کردن. روشای من 6 هفته دیگه تموم من تعطیل میشم و دربست در اختیارتم.این روزها وابستگیت هم زیاد شده و من متاسفم که ساعاتی رو پ...
7 فروردين 1392

7 ماهگیتم تموم شد

هزار ماشالله خیلی خوب غذا میخوری و تا ظهر که برمی گردم با غذای کمکی و اون مقدار شیری که واست میذارم سیری. شیر خشک هم اصلا دوست نداری. وقتی بازوهاتو میگریم تند تند راه میری اصلا میخوای بدویییییییی............ تو رورئکت میزارم با اینکه هنوز پاهات به زمین نمیرسه یه جوری بشین پاشو میکنی که پاتو به زمین بزنی و با رورئکت بری جلو خیلی خنده داره. روشا خانوم اصلا نمیذاری دهنتو پاک کنم بعد از خوردن قطره آهن من سعیمو میکنم ولی بزرگ شدی نگی مامان چرا دندونام سیاه شدن؟!!! یادت باشه ! قیامت به پا میکنی واسه همین یه روز در میون بهت قطره میدم. دخترم دیگه داریم میریم خونه جدیدمون وقتی که تو 7 ماه و 11 روزت هست. دوست د...
10 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به روشا جونم می باشد